(رایحه وانیل) [ پارت اول]
با جیغ مامان از خواب بلند شدم
سرم داشت میترکید
از رخت خوابی که روی زمین پهن شده بود بلند شدم و به اطرافم نگاه کردم
بازم حتما جیون و مامان دارن سر صبحی دعوا میکنن
((خب اینجا یه پارانتز باز کنم))
(ا.ت یتیم بوده و از امگا های نوی دوم هست و درسته خانوادش اونو به سرپرستی گرفتن مادرش از نوع دوم امگا ها و پدرش از نوع اول بعد آوردن ا.ت اینا بچه دار میشن:/ و جیون که از نوع اول امگا هست بدنیا میاد مادرش ا.ت رو کمی دوست داره ولی پدرش حتی ا.ت رو به پشمش هم نمیگیره و فقط به جیون اهمیت میده))
به طرفشون رفتم مثل همیشه مامان داشت سر جیون داد میکشید که وسایلتو پخش و پلا نکن و بابا روی صندلی نشسته و داره روزنامه میخونه
ا.ت: سلام صبح بخیر
هیچ کس اهمیت نداد آها درسته هیچ کدوم منو به عنشون هم نمیگیرن
پس بی اهمیت از کنارشون رد میشم تا برم آشپز خونه تا یچیزی برای خودم درست کنم
که با صدای جیون میخ کوب میشم
جیون: هوی امگای ضعیف کوچولو بیا اینارو جمع کن من حوصله ندارم
هه به همین خیال باش
با اینکه از امگا های نوع دومم و امگا های نوع دوم ضعیف هستن و از همه چی میترسن ولی من هیچ ترسی از هیچ کدومشون ندارم
پس بی اهمیت بر میگردم و زبونم و براش در میارم و علامت ف.ا.ک رو نشون میدم و پیش یه سوی غذا
جیون: هی چه غلطی کردییییی!!!؟
مامان: ساکت شوووو خودت ریختی خودت هم باید جمع کنییی
جیون: مامان ندیدی چیکار کرددددد
مامان : به هر حال خودت ریختی و باید رفتارت رو درست کنی و.......
جیون: مامان بسسسس کنننن تو از من ضعیف تری
خونه به شدت به سکوت رفت که مامان دستشو بلند کرد و روی جیون فرود آورد
به به نمایش شروع شد با قهوه وایسادم و نگاه میکردم
جیون............دختری به شدت مغرور و خود خواه که فکر میکنه خیلی گ.و.ه خاصیه حتی به مادر خودش هم چرت و پرت میگه با اینکه اون زاییدتش
بابا روزنامه رو گزاشت کنار و به سمتشون راه افتاد
درسته که مامان زن بابا هست و بابا اونو دوست داره ولی اونم مثل دخترش فک. میکنه و به مامان همیشه میگه که ضعیف تری و فلان و بهملان
سرم داشت میترکید
از رخت خوابی که روی زمین پهن شده بود بلند شدم و به اطرافم نگاه کردم
بازم حتما جیون و مامان دارن سر صبحی دعوا میکنن
((خب اینجا یه پارانتز باز کنم))
(ا.ت یتیم بوده و از امگا های نوی دوم هست و درسته خانوادش اونو به سرپرستی گرفتن مادرش از نوع دوم امگا ها و پدرش از نوع اول بعد آوردن ا.ت اینا بچه دار میشن:/ و جیون که از نوع اول امگا هست بدنیا میاد مادرش ا.ت رو کمی دوست داره ولی پدرش حتی ا.ت رو به پشمش هم نمیگیره و فقط به جیون اهمیت میده))
به طرفشون رفتم مثل همیشه مامان داشت سر جیون داد میکشید که وسایلتو پخش و پلا نکن و بابا روی صندلی نشسته و داره روزنامه میخونه
ا.ت: سلام صبح بخیر
هیچ کس اهمیت نداد آها درسته هیچ کدوم منو به عنشون هم نمیگیرن
پس بی اهمیت از کنارشون رد میشم تا برم آشپز خونه تا یچیزی برای خودم درست کنم
که با صدای جیون میخ کوب میشم
جیون: هوی امگای ضعیف کوچولو بیا اینارو جمع کن من حوصله ندارم
هه به همین خیال باش
با اینکه از امگا های نوع دومم و امگا های نوع دوم ضعیف هستن و از همه چی میترسن ولی من هیچ ترسی از هیچ کدومشون ندارم
پس بی اهمیت بر میگردم و زبونم و براش در میارم و علامت ف.ا.ک رو نشون میدم و پیش یه سوی غذا
جیون: هی چه غلطی کردییییی!!!؟
مامان: ساکت شوووو خودت ریختی خودت هم باید جمع کنییی
جیون: مامان ندیدی چیکار کرددددد
مامان : به هر حال خودت ریختی و باید رفتارت رو درست کنی و.......
جیون: مامان بسسسس کنننن تو از من ضعیف تری
خونه به شدت به سکوت رفت که مامان دستشو بلند کرد و روی جیون فرود آورد
به به نمایش شروع شد با قهوه وایسادم و نگاه میکردم
جیون............دختری به شدت مغرور و خود خواه که فکر میکنه خیلی گ.و.ه خاصیه حتی به مادر خودش هم چرت و پرت میگه با اینکه اون زاییدتش
بابا روزنامه رو گزاشت کنار و به سمتشون راه افتاد
درسته که مامان زن بابا هست و بابا اونو دوست داره ولی اونم مثل دخترش فک. میکنه و به مامان همیشه میگه که ضعیف تری و فلان و بهملان
۵.۸k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.